به سمت الگوي ديني توسعه


 

نويسنده: حجت الاسلام و المسلمين هادي صادقي، پژوهشگر و استاد حوزه علميه قم




 

تفاوت هاي توسعه اسلامي و غربي
 

چكيد ه
 

اين نوشتار ابتدا به چيستي دين مي پردازد. در اين بخش دغدغه دين داري به مثابه اصلي ترين دغدغه زند گي آد مي معرفي مي گردد. همچنين دين به مثابه مجموعه معارفي كه از سوي خدا براي هدايت انسان آمد ه است و به همه ابعاد زند گي انسان نظر دارد، معرفي مي گردد. سپس نويسند ه به بررسي مفهوم توسعه روي مي آورد. در اين فراز تبار توسعه در انديشه غربي مطرح مي شود. گاه بعدي نوشتار، توجه به معناي اسلامي توسعه است كه مطابق آن، توسعه در جهت بسط عبود يت طرح مي گردد. به اين ترتيب، آن گونه كه نويسنده توضيح مي د هد، رفاه و آزادي و تعامل و اشتراك همگاني در مسير توسعه بايد باعث گسترش بند گي و عبود يت در تمامي ابعاد و لوازمش گردد. در ادامه، پس از طرح تفاوت هاي توسعه در معاني اسلامي و غربي آن، به رابطه حكومت اسلامي و توسعه پرداخته شد ه است. در اين بخش مي آيد كه در مسير توسعه بر اساس نگاه اسلامي، تاكيد بر علوم انساني متناسب با فرهنگ و ارزش هاي اسلامي از اهميتي جدي و حياتي برخوردار است. از جمله مهم ترين مباحث در اين عرصه، مقوله «تعريف انسان» است. تعاريفي كه از انسان در رشته هاي علوم انساني وجود دارد دچار نوعي تك بعدي گروي و ماد ي اند يشي شد ه است.

واژگان كليدي
 

دين، توسعه، علوم انساني، بندگي، حكومت اسلامي، عقلانيت ديني

دين چيست؟
 

دينداري تحولي بزرگ در زند گي انسان و نقطه اتكايي مهم در مناسبات برآمد ه از حضور آد مي در جهان است. اصالت زند گي انسان در بعد اعتقادي اوست. به اين ترتيب بايد گفت كه دغدغه دينداري انسان، بيانگر اصيل ترين دغدغه زند گي او هم هست و ساير مسائل، در نهايت، فرع چنين دغدغه اي هستند.
ذيل چنين برداشتي مي توان توصيفي از ديانت به دست داد كه با پاسخگويي به نيازهاي آد مي در آميخته است. حاصل آنكه ديانت بايد به گونه اي باشد كه در نگاه نخست، انسان آگاه و مستقل قادر به دريافت جواب مسائل مهم زند گي خود در آن باشد؛ مسائلي كه ريشه و اساس حيات او را تشكيل مي د هد و به نحوي ماند گار، تما م هستي اش را در بر مي گيرد:
به اين ترتيب مي توان دين را مجموعه معارفي از سوي خداوند متعال براي هدايت انسان دانست كه در همه ابعاد زند گي وي جريان و سريان مي يابد. اين مجموعه در كتاب و سنت متجلي شد ه است و به طريق اجتهادي مي توان به آن دست يافت.
از اين تعريف بر مي آيد كه دين حاوي يك نظام تعليم و تربيت است. از اين رو قرآن خود را مفصل ترين راهنماي بشر و تصديق كنند ه كتاب هاي آسماني پيشين مي داند و معرفي مي نمايد. اينجاست كه مي توان فهميد چرا اين كتاب آسماني نه تنها بيانگر متني عبادي؛ بلكه ارائه د هند ه مجموعه اي از راهكارهاي عملي و سياسي است و به عرصه اي فراتر از زهد فردي هم نظر دارد. به عبارت بهتر قرآن كاركرد ي اصلاح گرايانه و معطوف به عمل را در زمينه هاي عمومي هم عرضه مي دارد و به حوزه هاي اجتماعي و غير فردي هم مي پردازد.
اين واقعيت به لحاظ تاريخي هم سبب شد فقها و انديشمندان مسلمان، قرآن را گنجينه پاسخ به پرسش هاي خود بدانند و در عمل، جهت دستيابي به پاسخ هاي زند گي به دامن وحي بياويزند.

توسعه چيست؟
 

مفهوم توسعه پس از مدرنيته و همراه با تجدد، در غرب اهميت يافت. رويكرد اصلي توسعه گسترش رفاه مادي و ايجاد پيشرفت متناسب با آن است. تكنولوژي از مولفه هاي موثر و ركن ركين توسعه به حساب مي آيد. در اينجا دو نكته حائز اهميت وجود دارد كه ذيلا به ‌آنها مي پردازيم:
1- غربيان بر سعادت و كمال، مهر توسعه زد ه اند.
2- غربيان تكنولوژي جديد را لازمه هر تلاشي جهت دستيابي به توسعه در زواياي اقتصادي، فني و اجتماعي آن دانسته اند.
در نگاهي آسيب شناسانه بايد گفت كه يكي از خصائص تفكر مد رن غربي كليت بخشيد ن به مفاهيم خود در عرصه واقعيت هاي انساني و اجتماعي است. اهميت اين مسأله هنگامي مشخص مي شود كه بدانيم انسان غربي، با تحول در نگرش خود و ارائه تعارف و مفاهيم جديد، به اساس و بنياد ديگري در نگاه به عالم نيل كرده است و اصولا از رويكردي متفاوت با نگرش اديان سخن به ميان مي آورد. اين اساس و بنياد جديد با توجه به مرجعيت و قدرت انسان، توان تسخير و تصرف در همه امور را به او عطا مي كند. پرواضح است كه اين تفكر، به خودي خود، نمي تواند باعث توسعه شود، بلكه لازم است تا با برنامه ريزي مناسب و ايجاد نهادها و سازمان ها مختلف فرايند توسعه را به پيش برد.
همچنين بايد اضافه كرد كه در مطالعه توسعه، لازم است تاريخ تفكر غربي هم مورد توجه و مطالعه اي جدي قرار گيرد: مفهوم جديد توسعه ارتباطي وثيق با اهميت مفهوم كار در تفكر پروتستانتيسم دارد. فرهنگ قديم مسيحيت، قبل از پديد آمد ن پروتستانتيسم، فرهنگي زهد گرايانه و دنيا گريز بود كه با توسعه مادي ارتباط چنداني نداشت و حتي به نوعي آن را نفي مي كرد. با به وجود آمد ن پروتستانتيسم، فرهنگ انسان غربي د گرگون شد و فرهنگي معطوف به د نيا متولد شد.
توجه به جايگاه شريعت در آيين مسيحيت هم مي تواند در تبيين موضوع راهگشا باشد. از نگاهي تاريخي بايد گفت كه از زمان پولس، شريعت در فرهنگ مسيحيت تقريبا منسوخ شد و با برتري طرفداران وي در قرن چهارم، نگرشي كم و بيش غير شريعت مدارانه بر كل فرهنگ مسيحيت سلطه پيدا كرد. بنابر اين با فقدان شريعت در اين آيين، عملا راهنمايي براي رفتار ديني وجود نداشت و اين آيين، تنها به مجموعه اي از كليات اخلاقي محدود گرد يد. آيين پروتستان تنها به جنبه هاي فردي توجه دارد؛ يعني بر اساس اين مكتب، انسان ها به گونه اي ساخته مي شدند كه در تمد ن مادي و غير ديني، حداكثر با حفظ تد ين فردي، نقش ايفا كنند. به عبارت ديگر، هر چند كه در پروتستانتيسم تعاليمي مانند كسب و كار و ثروت اندوزي ترويج مي شد اما اين تفكر هيچ توصيه اي در راستاي فعاليت هاي جمعي و نظام سازي نداشت و اين مسأله به طور كامل به انسان و تفكرات غير د يني واگذار شد ه بود.

مفهوم توسعه در ادبيات ديني
 

با توجه به مفهوم غربي توسعه و جايگاه دين در فرهنگ غربي تنها يك حالت مي توان در زمينه نسبت دين و توسعه پيدا كرد و آن عد م تطابق اين دو بر همد يگر يا حتي برقراري تعارض ميان آنها است؛ اما از منظري ديگر توسعه، در مفهوم ديني اش، معنا و نسبت ديگري با د ين پيدا خواهد كرد. بنابر اين لازم است تا معناي مختار توسعه را جست و جو نمود:
جايگاه توسعه در ادبيات ديني، به ويژه دين اسلام، در نسبت با هدف شناخته مي شود. يعني غايتي كه انسان شايسته است در زند گي دنيا به د نبال آن باشد و زند گي خود را در آن جهت توسعه د هد.
تعريف توسعه نيازمند عقلانيت پايه، بر اساس رويكرد اسلامي است. اين عقلانيت به گونه اي است كه همه زند گي و امكانات بشر معطوف به آن مي شود و توسعه هم ذ يل آن سنجيد ه مي گردد.
توضيح بيشتر آنكه در ساخت هر تمد ني يك عقلانيت پايه وجود دارد؛ به اين معنا كه محور و اساس ساخت تمد ن آن، عقلانيت است. عقلانيت پايه در نظام هاي سنتي گذشته، عقلانيتي اقتدار گرا و كل گرا بود. زيرا همه امور با محوريت و مركزيت يك فرد پيش مي رفت. در اين نظام ها، اختيار همه امور در دست پادشاه بود و شاه خود را مالك همه چيز از جمله جان و مال مرد م مي دانست.
در دوره مد رن، عقلانيت پايه با تاكيد بر اموري مانند آزادي و حاكميت قانون متفاوت شد و به شكل عقلانيت غير متمركز در حوزه هاي گوناگون درآمد. عقلانيت اين دوره براي خروج از وضع اوليه و طبيعي به وضع اجتماعي، به جعل قرارداد متوسل شد. از اين رو مي توان گفت كه عقلانيت در انديشه جديد غرب عقلانيتي جعلي است و بر اساس آن مشروعيت همه امور از رضايت و قرارداد خود انسان ها ناشي مي شود. تاكيد بر حق اوليه و طبيعي، آزادي بيان و انديشه، برابري و عدالت خواهي فارغ از يك نظام نظارت و كنترل ديني از ثمرات عقلانيت جديد در زند گي انسان هاست. بر اين اساس، به هستي و موجودات عالم نه به عنوان آيات الهي كه به عنوان پد يد ه هايي قابل مطالعه و بررسي علمي نگريسته مي شود. در نتيجه، دانشمندان علوم جديد با انقلاب در علم و سيطره نگرش ماد ي انگارانه قائل به هيچ گونه منشا الهي براي هستي نيستند.
عقلانيت پايه اي كه در تمد ن اسلامي د نبال مي شود داراي تفاوت هاي قابل ملاحظه با ديد گاه هاي سنتي و جد يد غرب است. بر اساس انديشه اسلامي، غايت نظام خلقت امري بسيار روشن و معنا دار است و نظامي كه انسان در آن به سر مي برد معطوف به هد في مشخص است.
به عبارت د يگر، در جامعه اسلامي همه اهداف و لوازم در سايه يك هد ف مطلق، يعني خداوند متعال قرار مي گيرند و همه مسائل جامعه از جمله زند گي و رفاه د نيوي معطوف به چنين هدف غايي و نهايي تعريف مي شوند. بنابر اين توسعه مادي در تمد ن ديني تنها در صورتي معنا دار است كه بتواند نسبت خود را با غايت محوري جامعه اسلامي تعريف كند. حاصل آنكه تمامي ابزارهاي توسعه بايد با توجه به رويكرد آنها به آن غايت نهايي مورد توجه قرار گرفته باشند.
از جمله خصوصيات اصلي توسعه با رويكرد اسلامي، توسعه در جهت بسط عبوديت است. بر اساس اين مفهوم، رفاه، آزادي، تعامل و اشتراك همگاني در مسير توسعه بايد باعث گسترش بند گي و عبوديت در تمامي ابعاد و لوازمش شود. خصوصيت د يگر اين نگرش، توجه به افزايش امكانات و توانمندي هاي مادي است. از آنجا كه در شريعت اسلامي، مسير بند گي خدا و كسب آخرت از زند گي اين جهاني مي گذرد، اين مفهوم از توسعه با انزوا و كناره گيري از دنيا و فعاليت هاي عادي زند گي منافاتي جدي دارد. به عبارت د يگر در دين اسلام، غايت بند گي در ارتباطي وثيق با فعاليت د نيوي است و لازمه شريعت اسلامي براي دستيابي به غايت بند گي اين است كه با حفظ زند گي د نيوي و از متن همين زند گي، مسير سير و سلوك د نبال شود. در واقع كاملا واضح و مبرهن است كه با نگاه اسلام به توسعه در تقابلي جدي و اساسي با فرهنگ زهد گرايانه و عرفاني مسيحي قرار دارد.

تفاوت هاي توسعه اسلامي و غربي
 

يكي از آسيب هاي مهم مسأله توسعه، در تعريف غربي خود آن است كه با رخداد رفاه مادي، انسان غرق در رفاه مادي مي گردد. نكته آنجاست كه هدف شريعت اسلام ارائه راهي متفاوت است كه بر اساس آن، هم توسعه زند گي مادي فراهم مي شود و هم اين مسأله مانع از نيل به اهداف معنوي نمي شود.
البته در فرهنگ اسلامي، كسب مقامات و منازل آخرت در صدر قرار دارد و انسان لازم است كه همه هم و همت خود را صرف آباد كردن آخرت خويش كند. در كلام بزرگان دين اسلام هم آمد ه است كه ما هر چه در اين دنيا براي كسب زاد و توشه آخرت تلاش كنم كم است. در سخني از امام علي(ع) آمده است كه: «اه من قله الزاد و طول الطريق وبعد السفرو عظيم المورد »
«آه از توشه اندك و درازي راه و دوري منزل و عظمت روز قيامت»
مطابق اين سخن حكمت آميز، حضرت علي(ع) از كم بود ن توشه آخرت حسرت مي خورند؛ اما از طرف د يگر ايشان در طول زند گي پر بركت خود دائما در حال كار و تلاش، در مسير توسعه زند گي بود ند و بيشترين فعاليت اقتصادي را از خود نشان مي دادند؛ به طوري كه شايد پر درآمد ترين و پر كارترين مرد روزگار خود بودند.
در عبارت د يگري از امام علي(ع) آمده است كه:
«الدنيا متجر اولياء اللّه»
«دنيا تجارت خانه اولياء خداست»
بر اين اساس، مي تواند از طريق كار در دنيا به تجارب الهي برسد. در نتيجه مي توان گفت اگر فعاليت دنيوي در كسب مال و ثروت در پرتو اين هد ف نگريسته شود، معنا دار است و از ارزش حقيقي برخوردار خواهد بود.
با توضيحات فوق و در نگاهي مقايسه اي مي توان گفت در الگوي غربي توسعه تنها به مسائل كمي توجه مي شود. در اين الگو، سيطره كميت ها در علم و تكنولوژي باعث شد ه است تا توجه به معنويات و عبود يت دستخوش هبوط شود. ذيل سيطره نگرش علمي در غرب، علوم رياضي و طبيعي عملا به تبيين و تفسير عالم پرداختند. در چنين وضعيتي فضاي ارائه تبيين هاي ديني و الهي از عالم روز به روز محدودتر شد.
در مقابل، در دامان فرهنگ اسلامي حركت از كمي نگري به كيفي نگري صورت مي گيرد و توسعه و پيشرفت مادي مانع از رشد فضايل معنوي نمي گردد. حاصل آنكه بايد گفت دين اسلام با توسعه به معناي غربي نسبتي ندارد، با آن منافات دارد؛ چرا كه روح توسعه و پيشرفت، در مفهوم غربي آن، در جهت كمرنگ كردن نقش دين در زند گي انسان است.

حكومت اسلامي و توسعه
 

وظيفه اصلي حكومت اسلامي، ايجاد زمينه اي مساعد و بارور جهت گسترش بند گي مومنان است. به زبان ديگر، غايت توسعه اجتماعي نظام اسلامي ايجاد زمينه و امكان بند گي است. در چنين فضايي انسان ها بر اساس آگاهي، انتخاب سالم و درست را در اولويت قرار مي د هند و مسير حق را مي پيمايند. مضمون آيه شريفه «لا أكراه في الدين قد تبيين الرشد من الغي» هم توجه به همين مسأله مهم و بنيادين است.
مطابق آنچه آمد مي توان دانست كه وظيفه دولت اسلامي آگاه سازي و تبيين امور نيك و بد است و اين دولت با اجراي مجموعه اي از مناسبات و الگوهاي اسلامي در شئون گوناگون زند گي، راه را بر بسط و توسعه عبوديت هموار و عملي مي سازد.
در گفتمان اسلامي، مي توان توسعه را در معنا و مفهومي متفاوت با مفهوم غربي آن درك كرد. به عنوان مثال، خداوند در قرآن مي فرمايند «هر چه مي توانيد توان خود را در برابر بيگانگان افزون كنيد». اين مسأله بيانگر نوعي توسعه قدرت نظامي است. بنابر اين توسعه اسلامي بايد در مسيري باشد كه قدرت دين را در برابر ديگران افزون كند، زيرا بعد از اينكه امكان بند گي براي انسان هاي مسلمان فراهم شد، آنها بايد بتوانند از بند گي خود در برابر بيگانه هم دفاع كنند.
ايجاد نهاد مدني لازمه عقلانيت پايه اسلامي است. در جامعه اي كه قرار است در آن اصول و قوانين اسلامي پياده شود و زمينه براي حركت به سوي كمال فراهم شود، وجود رهبر عادل و آگاه ضروري و حتمي است.
نكته حائز اهميت آنكه مردم در نظام اسلامي، از يك سوي تحت سلطه حاكمي مقتدر و خود محور نيستند كه همه منابع و امكانات را در اختيار داشته باشد و ايشان برد ه او باشند؛ از سوي ديگر مرد م، در چنين نظامي، تحت سلطه نظام هاي غير ديني كه انسان را به ورطه بي معنايي در زند گي مي كشاند هم نيستند.
در چنين نظامي مردم با رعايت اصول عقلاني، ارتباط خود را با حاكم برقرار مي كنند. از آنجا كه دايره وظيفه حكومت، تمهيد مسيري است كه استعداد كمال جامعه را در پي دارد؛ طبيعي است كه حاكم بايد خود اين مسير كمال را به درستي بشناسد. ذيل چنين ملاحظه اي بايد گفت كه محور اساسي توسعه اسلامي، ولايت الهي است. تجلي اين ولايت الهي در بعد سياسي، اعتقاد به ولايت فقيه و در بعد ايماني، اعتقاد به امامت است.
ولايت الهي با انسان و عالم رابطه علي و معلولي پيدا مي كند و ريسماني است كه همه چيز بايد بر حول او معنا بشود. اين ولايت الهي همراه با كمال آزادي است. زيرا انسان مؤمن در عملي آزادانه، يعني بر آمده از انتخاب خود، آن را مي پذيرد.
اين ولايت در نظام جمهوري اسلامي محقق شد ه است. در عين حال بايد مفهوم ولايت فقيه در همه ابعاد زند گي و ساختار همه نظام هاي پيش رو مد نظر باشد و اين ساختارها به آن مرتبط مي شود. با جريان ولايت الهي مناسبات فردي و اجتماعي الگوهاي ديني در رفتارهاي اقتصادي، سياسي متبلور مي شود و شكل مي گيرد. راه كشف و فهم رضايت الهي از طريق دين حاصل مي شود و ولي فقيه حافظ و جاري كننده دين در جامعه مي شود. به نظر مي رسد با فهم و توسعه مفهوم امامت و نظام سازي از مسير آن، بتوان اقدامات شايسته اي را در اين مسير به انجام رساند. زيرا ممكن است در فقدان مفهوم امامت به پراكند ه كاري و تعارضات در جمع بين دين و دنيا در بيفتيم.
در مسير توسعه بر اساس نگاه اسلامي، تاكيد بر علوم انساني متناسب با فرهنگ و ارزش هاي اسلامي، از اهميتي جدي و حياتي برخوردار است. از جمله مهم ترين مباحث در اين عرصه، مقوله «تعريف انسان» است. تعارفي كه از انسان در رشته هاي علوم انساني وجود دارد، دچار نوعي تك بعدي گروي و مادي انديشي شده است.
انديشه اسلامي از تك بعدي نگري فاصله مي گيرد. حاصل اين فاصله گيري در نظام سازي هاي اسلامي منعكس مي شود؛ به عنوان مثال، در نظام اقتصادي اسلامي تنها به دنبال سرمايه نيستيم و مفاهيمي نظير زكات و خمس كه در توزيع عادلانه ثروت مؤثر هستند، مورد توجهي خاص و جدي واقع مي شود؛ در حالي كه در غرب فعاليت زياد و كسب سرمايه به عنوان يك تكليف اخلاقي اولويت دارد. تفاوت هايي از اين دست، در بسياري از مواقع حاصل تعاريف متفاوتي است كه در اين دو نظام از انسان ارائه مي شود.
حاصل آنكه اسلام بيان كنند ه مفهوم جديدي از توسعه است كه داراي تفاوت هاي ماهوي با الگوي غربي است. بايد تلاش كرد بضاعت و توان الگوي اسلامي را در گفت و گو و مفاهمه با تمد ن غربي افزايش داد و از تقليد و خود باختگي دوري گزيد.
در پايان، بر اين نكته بايد تأكيد كرد كه توسعه دانش و توليد علم به شيوه اي نظريه پردازانه در حوزه هاي مختلف انساني، وظيفه اصلي امروز ماست. در چنين فضايي است كه مي توان الگوهاي مناسبي را براي عمل به دست آورد و ارائه كرد.
منبع: خردنامه همشهري 60